بررسی عنصر مرگ در عرفان بودییسم
دکتر عادل مقدایان[1]
حسین اکبری کتابی[2]
چکیده
عرفان که هسته درونی هر دین هست، خبر از مرگ جاودانگی به صاحبان دین دارد. این غیرممکن است که مرگ را عیناً تجربه کنیم و بازهم دلودماغی داشته باشیم در حضور مرگ همچون کودکی ترسویی نباشیم. این مرگ چیست و ترس از مرگ از کجا برمیخیزد؟ در آیین بودییسم و رسیدن به جاودانگی کارِ بسیار سادهی است. برای آنکه جاودانه شویم باید دستور اصلی آموزههای آیین بودییسم را رعایت کنیم. این پژوهش به ما میگوید که مرگ شبی بیپایان است و ارتباط آن با عالم جاودانه پیچیدهتر از آن میباشد که در آغاز ممکن است تصور شود. در پس هر آگهی ترحیم شیوهای از حیات نهفته است که بنیانگذار آیین بودییسم آن را به عقاید و تجربهها و رفتار مذهبی خلاصه کردهاند. اینهمه ممکن است بر نحوه مرگ شخص، و اعمالی هم که پسازآن صورت میگیرد مؤثر باشد ولی حتماً کافی نیست.
کلیدواژگان: مرگ، عرفان، فرهنگ، فلسفه، بودا.
مقدمه
فضایی که بر فلسفه هند چیره است، با آنچه ما عادتاً فلسفهای مرگ میپردازیم، تا حد زیادی متغایر و متفاوت است. مدخل و مخرج فلسفه بودییسم در مورد عنصر مرگ با مبادی و غایات نظامهای فلسفی که ما میشناسیم (یونانی، مسیحی، اسلامی) یکی و همانند نیست.
بنیادگذار مکتب بودا یعنی سیدهارتا یا گائوتاما بودا کمابیش آگاهیم. او در کاپیلاواستو در دامنه کوههای هیمالیا در شما هند، در شش قرن پیش از میلاد، در یک خانواده سلطنتی متولد شد. سیدهارتا خیلی جوان بود که از چشمش افتاد. دیدن مناظری از بیماری، پیر و مرگ، شاهزاده جوان را بهشدت متأثر و منقلب کرد و به او آموخت که جهان پر از رنج و درد است. ما انسانها مرگ را راحت نمیپذیریم. شکسپیر آن را چیزی ترسناک مینامند، و متیوآرنولد مرگ را «نمایشی هولناگ» میدید. از مرگهای باشکوه مرگ باافتخار بهشت جاودان یا پاداش اخروی سخن گفت، یا میشود اظهار داشت که هیچ رویدادی زیباتر از مرگ نیست؛ اما واقعیت بیواسطه آن تقریباً برای همه ما هولآور است.
برای کسانی که میمیرند سوگواری میکنیم، و از اینکه میدانیم ما نیز بهنوبه خو، با پایان هستی خویش روبرو خواهیم شد، وحشت داریم. بسیاری از ما نمیتوانیم با حقیقت مرگ کنار آییم. هر جا که ممکن باشد هر چه را یادآور مرگ است نفی و انکار میکنیم و از آن کناره میگیریم، و از همه مهمتر، تلاش میکنیم تا مرگ را به تأخیر اندازیم اگر فایدهای مهم در علم طب باش همانا این است که از مرگومیر میکاهد و بر طول عمر میافزاید. بهعلاوه دین به ما میگوید که اصلاً نمیمیریم؛ بلکه بهجای دیگری ـ بهشت، دوزخ، برزخ- میرویم، یا در کنار خدا زندگی میکنیم. سرانجام رستاخیز به پا میشود: ما به زندگی ابدی بازمیگردیم. خلاصه، هرگز نمیمیریم؛ سرنوشت ما جاودانگی است. دین این را تضمین میکند. (اسپیلکا، ترجمه دهقانی، 1390: 286).
«هندو» در لغت
واژه «هندو» از واژه سانسکریت «سِنْد» و یا «سندو» (Sindhu) گرفتهشده است. «سند» نام رودخانهای در دیار هند است. ایرانیان در پنج قرن پیش از میلاد، هندوها را بهواسطه زندگی در کنار رودخانه سند، «سندو» خواندند که بهتدریج، این نام به «هندو» تغییر شکل یافت (ک. م. سن، ترجمه پاشائی 1375: 23) تا آنجا که هندوان نیز خود را با این نام میخوانند.
واژه هندو فارسی شده کلمه «سیندهو» است؛ که سیندهو همان سند نام سنکریت رودخانهای است که بیشتر آن در پاکستان امروزی جریان دارد؛ اما برخی هندوها ترجیح میدهند بانامهای خاصتری که برگرفته از طبقه (کاست / ورنه) اجتماعی یا مذهب آنهاست، شناخته شوند. از طرفی، در این اواخر، برخی جریانات سنتگرا کوشیدهاند عنوان سَناتَنه دَرمه (Sanaitana Dharma) به مفهوم دین یا قانون سرمدی میباشد (موحدیان، 1393: 25) البته اهالی هند سرزمین خود را «بهارته» Bharataمینامند.
دورههای آیین هندو
همانگونه که اشاره شد، بررسی دیدگاه هندوها نسبت به خدا در طول تاریخ پرفرازونشیب این قوم، دچار تغییرات و تحوّلات گوناگونی بوده است. ازاینرو، برای درک صحیح این مطلب، بهناچار باید نگاهی گذرا به دورههای مختلف این آیین داشته باشیم و در طی این مسیر، رویکردهای گوناگونی را که نسبت به این حقیقت در این آیین رویداده است، به نظاره بنشینیم. دورههای آیین هندو عبارتاند از:
1. دوره آیین هندوی پیش تاریخ (4000 ق.مـ1500 ق.م)؛
2. دوران دین ودایی (1500 ق.م ـ 500 ق.م):
الف. ورود آریاییها؛
ب. دوران برهمائیزم؛
ج. دوران اوپانیشادها.
در 1917 یک باستانشناس هندی در محلی به نام «مهونجودارو» (Mohenjodaro) (تپه مردگان) در درّه لرکنه (Larkana) در سند، چاقویی باستانی پیدا کرد. با حفاریهایی که در 1922 شد، چند مهر سنگی، همانند آنهایی که در جای دیگری به نام «هرپا» (Harapa) پیداشده بودند، به دست آمد. حفاریهای دیگر دلیل روشنتری درباره زندگی اجتماعی و با برنامه شهرهایی که دستکم تاریخ آنها به 2500 ق.م میرسید، به دست آمد (ک. م. سن، ترجمه پاشائی 1375: 53).
چنانکه سخن رفت، فلسفه هندی برپایه قبول یا رد وداها شکلگرفته است. برپایه این معیار شش مکتب مرجعیت وداها را پذیرفتند «آستیکه» و سه مکتب آن را رد کردند «ناستیکه» و مجموعاً نُه مکتب مادر و اصلی فلسفی در هند تشکیل دادند. شش مکتب که برپایه پذیرش مرجعیت وداها پدید آمدند، عبارتاند:
1. نیایا Nyaya 2. ویشهشیکا Vaiseska 3. سانکههیا Sankhya 4. یوگا Yoga 5. میمامسا Mimamsa 6. ودانتاVedanta
و سه مکتبی که برپایه رد مرجعیت وداها شکل گرفتند، عبارتاند:
1.چارواکا Carvaka 2. جانیا Jaina 3. بودا Buddha
معرفی بودا
بنیادگذار مکتب بودا یعنی سیدهارتا یا گائوتاما بودا کمابیش آگاهیم. او در کاپیلاواستو در دامنه کوههای هیمالیا در شما هند، در شش قرن پیش از میلاد، در یک خانواده سلطنتی متولد شد. سیدهارتا خیلی جوان بود که از چشمش افتاد. دیدن مناظری از بیماری، پیر و مرگ، شاهزاده جوان را بهشدت متأثر و منقلب کرد و به او آموخت که جهان پر از رنج و درد است. زندگی بی تکلیف درویشی نامدار، الهامبخش او برای یافتن راه گریز شد. زندگی زاهدانهای در پیش گرفت و برای یافتن سرچشمه اصلی رنجهای انسان و راه رهایی و آزادی کامل وتام از آن، بیتاب و بیقرار شد. از بسیاری از برزگان معنوی و آموزگاران دینی عصر خویش طلب هدایت کرد. در ریاضت و زهدی سخت وشدید فرورفت؛ اما هیچچیز او را قانع و راضی نکرد. دریافت که از بیرون چیزی عاید او نمیشود و همین او را بهسوی منابع دور نیاش کشاندو ازاینرو، سفر به درون خویش را آغاز کرد. با ارادهای آهنین و ذهنی آزاد از هرگونه فکر یا میل مزاحم و بازدارنده، کوشید تا از راه مراقبه دائم و بیوقفه، رازی پریشانیها و بنواییها را در جهان بگشاید. بالاخره توانست تاج پیروزی را بر سر گذارد. سیدهارتا «بودا» یا «روشنییافته» شده. پیام اشراقی و شهودی او، هم بنیاد دینش را گذارد و هم اساس فلسفه او شد. پیام که باگذشت زمان به سرزمینهای بسیار دور رفت و از جنوب تا سیلان و برمه و سیام و از شمال تا چین و ژاپن و کره را درنوردید (چاترچی، ترجمه، کرمانی 1384: 263 و 264).
مراسم مرگ در آیین بودا
در هنگام مرگ، افراد خانواده نعش مرده را برای حمل کردن آماده میکنند، آن را دستهجمعی بهسوی یکی از محلهای مرده میبرند، و هنگام که جسد در حال سوختن است، به خواندن دعاهای مخصوص میپردازند. خدایِ مرگGod of death فراخوانده میشود، تا به شخص درگذشته مکانی مناسب در میان نیاکان عطا کند، و به سایر خدایان نیز به نیابت از جانب عزیزان ازدسترفته متوسل میشوند. از خدای آتشGod of fire میخواهند تا شخص مرده را سالم به قلمرو نیاکانش ببرد. بهمحض سوخته شدن، خاکستر و استخوانهای متوفا را یا درون یک رود مقدس میریزند یا دفن میکنند. سادهوها و بچههای کوچک را معمولاً بیآنکه بسوزانند، مدفون میسازند.
بعد از مراسم سوزاندن جنازه و تدفین، اعضای خانواده بهطرف جویبار یا رودخانهای برای تطهیر سنتی خود رهسپار میشوند. به علت مرگ، خانواده برای مدتزمانی معین در یک حالت ناپاکی خواهند بود و باید از برخورد با دیگران تا آنجا که میتوانند، اجتناب ورزند. روح شخص مرده چند روز بعد از درگذشت به حالت شبحی درمیآید و باید از راه برگزاری مراسمی بنام شرادهShraddha به او غذا داده شود، تا موقع که به قلمرو نیاکان بازگردد. این مراسم بر تعارف کردن غذا و خواندن دعا برای سعادت منسوبان متوفا متمرکز میشود. بزرگترین پسر شخص متوفا به شبح، آب و گویچههایی از برنجBalls of rice ، برای خنک کردن روح بعد از سوختن، تعارف میکند که به او برای سفرش نیرو میدهد. همینکه روح رهسپار عالم دیگر شد، بزرگترین پسر باید انجام دادن مراسم شراده را برای نیاکان خود در روز اول هرماه، در نخستین سال بعد از مرگ والدینش، ادامه ده دو بعد از گذشت یک سال، این مراسم سالیانه برگزار میشود. به سبب اینکه انجام دادنِ مراسمی شراده جزو وظایف پسر است، هندوها برای تولد یک فرزند مذکور اهمیتی بسیار قائلاند. بدون داشتن یک پسر برای برگزاری مراسم شراده، متوفا برای همیشه بهصورت یک شبح باقی خواهد ماند (شاتک، ترجمه بدیعی، 1388: 136 و 137).
عبو از مرگ
«عبور از مرگ» یعنی غلبه کردن بر وجود مرگ و آن را بهصورت چیزی جز پایان ساده و قطعی زندگی انگاشتن. عقیده به زندگی پس از مرگ تعالی را نوعی انتقال از یک قلمرو به قلمروی دیگر تلقی میکند گذر از زندگی پیش از مرگ به زندگی دیگری پس از مرگ.
لیفتون (1973) از نیاز عام بشر به ارتباط مستمر بازندگی و عبور از مرگ سخن میگوید. او، با استفاده از تعبیر «جاودانگی نمادین»، پنج راه را برای رسیدن به آن هدف مطرح میکند. «جاودانگی زیستی، باعث میشود که آدمی از طریق اولاد و احفاد خود به زندگی ادامه دهد. این امکان در چارچوبی گستردهتر به این شکل تحقق مییابد که وجود شخص از طریق مشارکت او با واحدهای بزرگتر زیستی اجتماعی استمرار مییابد، نظیر پیوندهای که شخص با گروههای مختلف، از خانواده خودش گرفته تا نوع بشر دارد. «جاودانگی الاهیاتی» یا «جاودانگی مذهبی» بر پیوند معنوی تأکید دارد و متضمن پیروزی روح بر مرگ جسمانی است. «جاودانگی خلاق» از طریق کارها موفقیتهای فردی به دست میآید، یعنی اما مفید و مستمری که فرد امیدوار است در آینده مؤثر واقع شود. «جاودانگی طبیعت» به معنی استمرار ما بهعنوان جزئی از طبیعت، مداوم و دائمی است. سرانجام حالتی از «تعالی تجربی» یا نوعی جاودانگی عارفانه در کار است، «حالتی چنان حاد که زمان و مرگ در آن ناپدید میشوند... محدودیتهای حواس ازجمله حس میرندگی دیگر وجود ندارد (اسپیلکا، ترجمه دهقانی، 1390: 286).
علم نوین، مخصوصاً پزشکی، فکر جاودانگی زیستی را رونق بخشیده است. مردان اسپرم خو را در «بانک» میگذارند تا پس از مرگشان از آن استفاده شود. در برخی موارد زنان بیوه را با اسپرم شوهران در گذشتهشان بهطور مصنوعی باردار کردهاند.
مرگ و روحانیت
روحانیت، برخلاف ماها، عموماً مسئول مواجهه با مرگ و مردناند. ضمناً بهمنظور مواجهه با بیماران لاعلاج و خانوادههایشان تعلیمدیدهاند و دارای مهارتهای ارشادیاند. بهعلاوه، وقتی کسی میمیرد، روحیاناند که آخرین آیینها را انجام میدهند تا روح وی را رهسپار سرای آخرت کنند. آنان درعینحال به اعضای خانواده و دوستان مرده هم توجه میکنند و میکوشند تا آنها را تسلی دهند و این امر ممکن است شامل اعمالی باشد از قبیل نیایش به همراه داغدیدگان، خواندن متون مقدس با آنان، تفسیر الاهیات، سخن راندن از موضوعات معنوی و علمی، انجام دادن دیدارهای خانگی، و هر کار دیگری که به مرگ جنبهای غایتمند بدهد. اهداف این کوشش ارشادی عبارتاند از ایجاد امید در برابر مرگ و یاریدادن به داغدگان تا بر غم و اندوه خود فائق آیند.
هرچند روحانیان بهشدت احساس میکنند که در قبال افراد مختصر نودویک در صد و داغدگان مسئول دارند، اجرای این وظایف را دشوار و اظطرابزا میدانند. این نیز هست که بسیاری از روحانیان در این زمینه احساس کمبودی میکنند؛ در یک بررسی درباره راهبان، کششها و خاخامها معلوم شد که فقط 15 در صدِ آنان خود را ازلحاظ آموزشی برای مواجهه درست با مرگ و مردن آماده میدیدند. چهل در صدِ معتقد بودند که برای کار درزمینه مرگ آموزش ناچیز دیدهاند. گرچه تفاوت فراوانی میان این برداشتها وجود دارد، بررسیهای تازهتر هم نشان میدهند که یکسوم کشیشان هنوز معتقدند که در مورد مواجهه با بیماران لاعلاج و خانوادههایشان آموزش کافی ندیدهاند (اسپیلکا، ترجمه دهقانی، 1390: 326).
روحانیان به خاطر ترس از مرگ بافدیه دادن، قربانی، مراسم بادهگساری مقدس و پرستش خدایان بسیار در بین مردم رواج داشتهاند تا اینکه به مرگ جاودانگی برسد. در این تیره خاکدان هر چیزی برای آن موجودیت مییابد تا فنا و نابود شود. پس جز عدم و فنا چیزی وجود ندارد، چون بودن و وجود امری موقتی است و عدم است که جاودانگی دارد (رضی، 1360: 266).
هرچند اکثر روحانیان در برابر مرگ و مردن خود را با عقاید قوی درباره زندگی پس از مرگ مجهز میکنند، هرقدر ازنظر کلامی آزادمنشتر باشند، مرگ را بیشتر بهصورت فرجام طبیعی زندگی با صرفاً بهصورت راز میبینند هیچیک از این دیدگاهها دلیل بر این نیست که روحانیان از مرگ نمیترسند. شواهد حاکی از آن است که آنها هم مثل هر کس دیگری، در مورد مرگ و مردن دچار اضطراباند. این نظریه هم مطرحشده است که یکی از علل روی آوردن افراد به پیشه روحانیت همین ترس از مرگ است. اگر چنین باشد، شواهد گویایانی است که تجربه شخصی و فراوان روحانیان درباره مرگ به آنها کمک نمیکند تا با دورنمای مرگ خود کنار آیند.
به نقل از کتاب اوپانیشادها ترس از مرگ برای روحیان از مردم عادی زیادتر بودهاند. از نصیحت پدر به پسر نیز این حرف را تأیید میکند. هرچند روحانیان بهشدت احساس میکنند که در قبال افراد مختصر نودویک در صد و داغدگان مسئول دارند، اجرای این وظایف را دشوار و اظطرابزا میدانند.
باشد که جان ما، و استادم، هر دو را امان دهند.
باشد که از ما هر دو خشنود باشد.
باشد که ما هر دو شهامت نشان دهیم.
باشد که دانش جانانه بر ما بدرخشد.
باشد که هرگز از هم بیزار نشویم.
باشد که طلح و سازش و آیش در هرکجا جاری (رکورد، ترجمه، جوهرایان 1387: 62).
فلسفه رسیده به جاودانگی
در تفکر بودایی سه اندیشه اصلی وجود دارد. یکی اندیشه Anicca (انیکچا) یا اصل بی ثباتی و دیگری Anatta (آنتا) یا اصل بی خودی و Dukkaha (دوکاها) یا اصل رنج. براساس اصل انیچا همه چیز در حال صیرورت و شدن است و هیچ ثباتی در عالم وجود ندارد. ملاصدرا می گوید که حرکت جوهری.
براساس اصل انتا بودا در مخالفت بر عقیده رایج برهمن ها معتقد به آتمن نیست و می گوید آتمن یک هویت کاذب و سراب گونه است که با مرگ متلاشی می شود و فقط برهمن است که وجود دارد. این به احدیت عرفان نزدیک است.
براساس اصل دوکاها که بی تردید مهم ترین اصل بودا است. به این معنی که همه هستی و هرآنچه بوی از وجود برده است همه رنج است و نمودهای از رنج است. از نظر بودا حتی شادی هم رنج است چرا که گذرا و ناپایدار است. بودا می گوید منشاء همین رنج عطش بوجود آمدن است.
هدف از اندیشهورزی و تأملات عقلانی فیلسوفان هندی، که خود همگی از حکیمان فرزانه و پاکدامنی بودند که با ریاضتهای طاقتفرسا و مجاهدتهای پیگری و مراقبههای مداوم بر حقایق عالیه، به مقام و منزلت فیلسوف صعودی کرده بودند، اثبات و تثبیت دیدگاههای دینی است. در حقیقت، سروکار پیدا کردن متفکران هندی با موضوعهایی که ما بهطور سنت در قلمرو فلسفه جای میدهیم، فراهم آوردن زمینههای لازم برای نیل به هدفی متعالی، یعنی وردی به ساحت دین و اخلاق و عرفان است. بدین سبب، آنچه را که ما فلسفه مینامیم هندوان دهارما (Dharma) میخوانند. این واژه در زبان سنسکرین به معنای "نگاه داشتن" است. دهارما یعنی چیزی که ماهیت انسان را نگاه میدارد و موجب تمایز او از سایر موجودات میشود. دهارما الوهیت انسان را، یعنی چیزی که انسان بودن انسان بسته به آن است، در او نگاه میدارد. پس هدف از دهار ما (یا فلسفه در هند) رساندن انسان به جایگاه ذاتی انسانی او، یعنی خدایی شدن است. همه فلسفه یا دهامای هند برپایه همین محخور دور میزند (البته بهاستثنای مکتب فلسفی چارواکا (Carvaka) که صرفاً ماتریالیستی است. بنابراین ملاحظه میشود که مقولات فلسفه هندی با مقولات فلسفه متعارف متفاوت است. اشتراک هر دو نظام در اثبات دیدگاههایشان از راه استدلال منطقی و تبیین عقلانی مقولههاست (چاترجی، ترجمه، کرمانی 1384 : 51 و 52).
جهان معاصر مرگ را بیش از هر زمان دیگری با ملاحظات اخلاقی و مذهبی پیوند زده ایتو مهملات پوچی چون «کاری خدا بیحکمت نیست» و «آدمهای خوب زود میمیرند» اینکه بهاحتمال فراوان با انکار فوری و شدید مواجه میشوند، زیرا در روزگاری زندگی میکنیم که ایدز بیداد میکند، نرخ خودکشی نوجوانان و سالمندان بالاست، بیماران لاعلاج را تا مدی نامحدود در حالت زندگی نباتی نگه میدارند، و عده زیادی خواهان آسان کُشی فعالاند. پاسخهای ساده و آسان آرای یا نه باید جای خود را به ملاحظات عمیقتر و تأمل آمیز تری بدهند که دین نهادینه در آنها نقش مهم و اساسی به عهده دارد. مرگ در دنیا مدرن بیشازپیش پیچیده و بغرنج شده است؛ و ایمان و نقش روحانیان را ، هم ازلحاظ فردی و هم در عرضه جامعه، با پرسش و تردید مواجه کرده است (اسپیلکا، ترجمه دهقانی، 1390: 286).
ارواح (Jivas)
اشیاء و جواهر بدو گروه ارواح و اجسام بیجان یا مادی (ajiva) بخش میشوند. جهان مملو از ارواح بیشمار است. جوهر روح، معنوی است و ابعاد آن برحسب قالبی که در آن جای گرفته، متفاوت است. «جیوا» یا روح در پاکیزگیِ فطری خود، ادراک بینهایت (ananntadars’ana)، علم بینهایت و شادی و سرور بینهایت (anantasukha) است و به مواد و پلیدیهای «کارما» آلوده هستند. این مواد لطیف «کارما» بهتدریج طی سرگردانی ارواح در گرونه باز پیدائی افزایش مییابد و در «جیوا» بهصورت مواد لطیف اندوخته و ذخیره میگردد.
ارواح پاک را آزاد (mukta) میگویند و به ارواحی که هنوز گریبان گیر چرخ مرگ و حیاتاند، لفظ «سامسارین» (samsarin) اطلاق شده است. یعنی روحی که در گردونه باز پیدائی سرگردان است. فرق اساسی بین این دو قسم روح، این است که اولی کاملاً پاک و منزه و آزاده از آلودگی و کدورت صورت مادی است، حالآنکه دومی آغشته به مواد «کارما» است و بهمثابه کیسه ایست که از شن (مواد کارما) پرشده باشد. ارواح نقاط بیشماری را در فضا اشغال میکنند و به همین جهت آنها را «جیوا استیکایا» (jivastikaya)، یعنی متمکن در فضا و مکان میگویند. ابعاد ارواح متفاوت است و متناسب با ابعاد جسمی است که در آن جای گرفتهاند و روح فیل بقول جینها از روح زنبور بزرگتر است. جینها میگویند که روح مانند چراغی به جسم روشناوئی میبخشد و بدان نفع حیات میدمد. تعداد جیواها بیشماراست و صفت ممیره آنان در این است که آگاهی و شعور دارند.
جینها ارواح را برحسب تعداد حواسی که در اختیاردارند طبقهبندی کردهاند. پستترین طبقه جیواها شامل نفوس گیاهان و نباتات است که بنا به نظر جینها فقط یک حس دارند و آن حس لامسه است. درجه بعدی طبقه کرمها است که دو حس دارند یعنی حس لامسه و شامه. طبقه بالاتر شامل موریانه است که از کلیه پنج حس برخوردارند. حیوانات کاملتر بهویژه انسان و خدایان بهاضافه این پنج حس، داری حس مشترک و باطن نیز هستند که آن را ماناس (manas) میگویند. جینها چنانکه گفته شد متقدماند که عناصر اربعه و فلزات نیز دارای نوعی نفس هستند که آن را میتوان به نفس عنصری تعبیر کرد ( شایگان، 1389: 204 و 205).
زمانی بین تولد و مرگ
درباره امتیاز بین مرگ و تولد «اوچاسپاتی» میگوید: «زایش روح، یعنی پیوند آن با اجسام، عقل، خودآگاهی، ذهن، حواس و جسم که با اتفاق بصورت مجموعهای متعین و بیسابقه درآمدهاند»، «نه اینکه روح تغییری بکند چه آن تغییرناپذیر است» (na tu purusasya parinama) و مرگ یعنی خلاصی (parityaga) از جسم و کلیه چیزهای مأخوذ یا اکتسابی، نه انیکه (با مرگ) روح فانی بشود چه روح قرار ابدی داری.
پیروان سانکهیا میگویند اگر چنانکه مکتب «ودانتا» میگوید روح، واحدی یگانه میبود، میبایستی هنگام فوت فردی کلیه افراد دیگر نیز میمردند و با تولد آن، تمام بشریت پا به عرصه هستی مینهاد و این محال است پس ارواح بسیارند.
حس باطن مملو از تأثرات منتج از کردار پیشین است، و حواس باطنی افراد که با ارواح گوناگون پیوند حاصل میکنند متکثرند، حال اگر حواس باطنی متعدد نمیبودند، ضایعه عضوی که گروئی از اشخاص را عارض میشود مانند کری ولالی، شامل کلیه افراد دیگر نیز میگردید (شایگان، 1393: 588).
تا این حد، تعالیم بودا برای مردم عادی بر استدلال اخلاقی او مبتنی بود، همین استدلال اخلاقی بهنوبه خود و به طرزی عمیقتر بر تعالیم و تجارب او مبتنی است. و بر تحلیلی که او از سرشت، مزاج آدمی به دست میدهد، و هر برنامه او برای ایجاد تحول در خویش. بودا وقتی به تعلیم راهبان میپرداخت تأکید میکرد که سرچشمههای رنج نظیر آز و نفرت و توهم به آزار خود آدمی میانجامد. اما در این تعالیم که خطابش به مردم عادی بود بودا تأکید میکرد که آن سرچشمههای به همگان آزار میرساند و نهتنها به خود آدمی میگوید:
هنگامیکه آز درون کسی سر برمیکشد آیا به آزار نمیانجامد؟ یا هنگامیکه نفرت و توهم در کسی سر برمیکند؟ آیا به هنگام غلبه آز و نفرت و توهم بر ذهن نیست که شخص به قتل نفس و دزدی و دروغ و جز اینها دست میبرد؟ و آیا از طریق برخورداری از ذهنی که مغلوب این چیزها نباشد نیست که آدمی میتواند از همه این اعمال بپرهیزد؟
در این عبارت لفظ «آزار» هم به آزاری اشارت دارد که به خود میرسانند و هم به دیگران. بهعبارتدیگر، همانطور که ماهر بودن هم خدمت کردن به اهداف خود آدمی است وهم به اهداف دیگران آزارنده بودن. هم آزار رساندن به خود است و هم به دیگران. این نکته ازآنرو به تأکیدش میارزد که همه نحلههای متأخر آیین بودا نیز خواستهاند. به این بهانه که تعالیم بودا به بهبود حال دیگران یا به وجود جامعه بهکلی بیتوجه است. یا آن تعالیم را رد کنند و یا در پی تکمیلش برآیند. هرچند فراز نامه بودا حکایت از آن دارد که او به تشریح تجارب فرد بیشتر پرداخته است تا به تشریح جامعه. بااینهمه در تعالیم او تأیید میشود که انسان بودن همانا موجودی اجتماعی بودن است (کریدرز، ترجمه، حق شناس1382: 148).
بودا که در آخرین سفر مردی پیر و درمانده شده بود و بیماری آور را به ستوه آورده، سرانجام مسمومیت غذایی او را بهزانو درآورد، وقت که احساس مرگ را کرد آناندا را پیش خود فراخواند در حالیکه در چارچوب تکیه داد و زارزار گریست و به او گفت:
عزا مگیر، گریه مکن. نگفتمت که ما از هر آنچه عزیز است و دوستداشتنی جداشدهایم، دورافتادهایم، بریدهایم؟... تو دیرگاهی است که با عشق، با مساعدت، با شفقت، با صمیمیت، و بیهیچ مضایقهای، با تمام تن، باتمام زبان و با تمام فکر به من خدمت کردهای. خودت هم خوب پیشآمدهای، آناندا- پس به کارت ادامه بده که خواهی دید خیلی زود به رهایی خواهی رسید (کریدرز، ترجمه، حق شناس1382: 155).
نظریه عدم وجود روح
قانون پایداری و عدم ثابت، قانونی عام، فراگیر و جهانشمول است. بنابراین انسان یا هر موجود دیگر، چه جاندار و چه بیجان، از آن مستثنا نیست. یک باور همگانی و عمومی هست که میگوید در انسان ذاتی جاویدان و نامیرا به نام روح جود دارد که بهرغم دگرگونیهایی که در بد ایجاد میشود این عنصر ثابت و نامتغیر باقی میماند. روح قبل از تولد وجود و بعد از مرگ به حیات خود ادامه میدهد و از یک جسم به جسمی دیگر کوچ میکند (تناسخ). بودا این باور را با رجوع به نظریه وجود مشروط و غیرمستقل خود مردود میداند. یعنی ازآنجاکه بر طبق نظر بودا هیچچیز در جهان ثابت و پایدار نیست و همهچیز بهغیراز یک آن وجود ندارد، روح نیز نمیتواند عنصری پایدار و جاودان باشد (چاترچی، ترجمه، کرمانی 1384: 298).
نتیجهگیری
از عنصر مرگ در آیین بودییسم به شیوههای متفاوت سخن رفته است، ازجمله جاودانگی روح و عدم جاودانگی «تناسخ» در متون اولیه و مفسرین مدرنشان ضد نقض بسیاری به چشم میخورد. هرچند اکثر روحانیان در برابر مرگ و مردن خود را با عقاید قوی درباره زندگی پس از مرگ مجهز میکنند، هرقدر ازنظر کلامی آزادمنشتر باشند، مرگ را بیشتر بهصورت فرجام طبیعی زندگی با صرفاً بهصورت راز میبینند هیچیک از این دیدگاهها دلیل بر این نیست که روحانیان از مرگ نمیترسند. شواهد حاکی از آن است که آنها هم مثل هر کس دیگری، در مورد مرگ و مردن دچار اضطراباند. این نظریه هم مطرحشده است که یکی از علل روی آوردن افراد به پیشه روحانیت همین ترس از مرگ است. اگر چنین باشد، شواهد گویایانی است که تجربه شخصی و فراوان روحانیان درباره مرگ به آنها کمک نمیکند تا با دورنمای مرگ خود کنار آیند.
به نقل از کتاب اوپانیشادها ترس از مرگ برای روحیان از مردم عادی زیادتر بودهاند. از نصیحت پدر به پسر نیز این حرف را تأیید میکند. هرچند روحانیان بهشدت احساس میکنند که در قبال افراد مختصر نودویک در صد و داغدگان مسئول دارند، اجرای این وظایف را دشوار و اظطرابزا میدانند. هرچند فراز نامه بودا حکایت از آن دارد که او به تشریح تجارب فرد بیشتر پرداخته است تا به تشریح جامعه. بااینهمه در تعالیم او تأیید میشود که انسان بودن همانا موجودی اجتماعی بودن است.
روحانیان به خاطر ترس از مرگ بافدیه دادن، قربانی، مراسم بادهگساری مقدس و پرستش خدایان بسیار در بین مردم رواج داشتهاند تا اینکه به مرگ جاودانگی برسد. در این تیره خاکدان هر چیزی برای آن موجودیت مییابد تا فنا و نابود شود. پس جز عدم و فنا چیزی وجود ندارد، چون بودن و وجود امری موقتی است و عدم است که جاودانگی دارد. «عبور از مرگ» یعنی غلبه کردن بر وجود مرگ و آن را بهصورت چیزی جز پایان ساده و قطعی زندگی انگاشتن. عقیده به زندگی پس از مرگ تعالی را نوعی انتقال از یک قلمرو به قلمروی دیگر تلقی میکند گذر از زندگی پیش از مرگ به زندگی دیگری پس از مرگ.
منابع و مآخذ
- اسپیلکا، برنارد(1390)، روانشناسی دین، ترجمه/ دهقانی، محمد، تهران، رشد.
- بهیر، استون (1974) تجربه بودایی یا منافع و تفاسیر چاپ دیکنسون.
- چاترجی، ساتیشچاندار (1384)، معرفی مکتبهای فلسفی هند، ترجمه، ناظر زاده کرمانی، فرناز، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
- رضی، هاشم (1360)، سرگذشت نخستین دوران پنج آیین بزرگ جهان، انتشارات فروهر.
- رکورد، شناگر (1387)، اوپانیشادها کتابهای حکمت، مترجم، جواهریان، مهدی، تهران، نشر مرکز.
- شاتک، سیبل(1388)، آیین هندو، ترجمه/ محمدرضا بدیعی، چاپ چهارم، تهران امیرکبیر.
- شایگان، داریوش (1362)، ادیان و مکتبهاى فلسفى هند، تهران، امیرکبیر.
- شایگان، داریوش (1389)، ادیان و مکتبهای فلسفی هند، چاپ، هفتم، تهران، امیرکبیر.
- شایگان، داریوش (1394)، ادیان و مکتبهای فلسفی هند، چاپ، هشتم، تهران، امیرکبیر.
- ک. م. سن (1375)، هندوئیسم، ترجمه/ ع. پاشائى تهران، فکر روز.
- کریدرز، مایکل (1382)، بودا، مترجم، حقشناس، علیمحمد، چاپ، چهارم، تهران، طرح نو.
- موحدیان، عطار و رستمیان، محمدعلی (1393)، درسنامه ادیان شرقی، چاپ دوم، قم، کتاب طه.
- میراندا، جینگیرین (1377). ادیان شرقی در امپراتوری روم، ترجمهی، پروانهی عروج نیا، ملیحه معلم، تهران، سمت.
- نانا مولی، بهیکو (1972)، در زندگی بودا، چاپ انتشارات بودائی.
- همیلون، ادیت (1376)، سیر در اساطیر یونان و روم، ترجمهی شریفیان، عبدالحسین، تهران، انتشارات.
- ناکاموار، هاجیمه (1378)، شیوهای تفکرهای شرقی، عقیلی، مصطفی و کیانی، حسین، چاپ، دوم، تهران ، حکمت