چالشها و مشکلات افغانستان
در این مقاله سعی بر این است تا به سؤالی که چرا افغانستان دچار اینهمه چالشهای فکری و مشکلات ناامنی شده است پاسخ داده شود. برای رسیدن به این سؤال ناگزیر، این موضوع را از جوانب مختلف بررسی کرد؛ زیرا منشأ این بحران در جوانب مختلفی موجود است.
افغانستان ضمن اینکه در طول تاریخ خود مستعمره نشده و همواره بهعنوان دژ تسخیرناپذیر در مقابل استعمارگران درخشیده است، طی دو قرن گذشته موردتوجه قدرتهای سلطهگر (آمریکا، روسیه و انگلیس) و سایر کشورهای منطقه ازجمله پاکستان قرار داشته است. این کشورها برای نایل شدن به اهداف خود، اشخاصی از مقاطع مختلف برای عملی ساختن طرحهای خویش گماشتهاند. ازجمله آقای جان کری وزیر خارجه آمریکا در زمان ریاست جمهوری آقای اوباما، خدمات زیادی را در این عرصه انجام داده است؛ وی میگوید: "ما امروز برای تأمین امنیت افغانستان از چین پول قرض خواهیم گرفت". سؤال اینجاست که چرا برای تأمین امنیت این کشور حاضر به پرداخت هزینهها هنگفت و حتی قرض گرفتن پول از سایر کشورها ازجمله کشور چین هستند؟ از طرفی برای عدهی نیز این سؤال مطرح میشود که چرا این سرزمین کوهستانی محصور در خشکی و بدون دسترسی مستقیم به دریا، برای این قدرتها مهم است؟ در جواب باید گفت: یکی از دلایل توجه این قدرتها، موقعیت بینظیر ژیواستراتژیک این کشور است؛ افغانستان پلی است که آسیا میانه، آسیا شرقی، آسیا غربی و آسیا جنوبی را به یکدیگر متصل میسازد. این موقعیت ژیواستراتژیک قادر است که افغانستان را به قدرت اول ترانزیتی منطقه مبدل نماید. دلیلی دیگری اینکه افغانستان توجه قدرتهای سلطهگر را به خود جلب نموده، ثروت این کشور است. برای روشنی این امر، به آماری که توسط مجله نیویورکتایمز منتشرشده است میپردازیم: میزان ذخایر لیتیوم افغانستان برابر با نفت عربستان است. ذخایر مس این کشور برابر با بزرگترین معدن مس جهان در شیلی است. میزان ذخایر گاز این کشور بهاندازه نصف ذخایر گاز عراق است. ذخایر معدن آهن این کشور 2 میلیارد تن است. از طرف دیگر الماس این کشور بهتر از الماس آفریقا، زمرد آن باکیفیتتر از زمرد کلمبیا، معدن لاجورد آن بهترین و قدیمیترین معدن لاجورد جهان، معدن طلای آن بزرگترین معدن دستنخورده جهان و دارای معدن اورانیومی است که تابهحال کسی قادر به تخمین نزدن آن نبوده است.
کشورهای متذکره ازجمله آمریکا، برای رسیدن بهاین مزایا ناگزیر نیاز به بهانه و توجیه حضور خود در این منطقه بخصوص کشور افغانستان را داشتند. بنابراین حمله نظامی از قبل تعیینشده 11 سپتامبر سال 2001م، ازیکطرف بهانهی خوبی برای توجیه حضورشان در این کشور بود و از طرف دیگر برای تأمین هزینههای هنگفت حمله نظامی که تقریباً 15 ساله طول کشید و منجر به کشته شدن بیش از 15000پانزدههزار نیروهای امنیت ملی و کشته شدن بیش از 20000 بیستهزار غیرنظامی گردید، اقدام به استخراج کردند معادن افغانستان ازجمله اورانیوم هلمند نمودند. افغانستان باسابقه تاریخی درخشان و دارا بودن موقعیت ژیواستراتژیک بینظیر در منطقه و نیز دارا بودن سرمایه طبیعی که مملو از معادن باارزش دستنخورده است، آمارها نشان میدهند که افغانستان در مسیر مستعمره شدند نوینی است. مهمترین آمارهای که بیانگر این موضوع است قرار زیر میباشد:
- کنترل جمعیت
بررسیها نشان میدهند افغانستان تقریباً با 32 میلیون جمعیت از هرم سِنی متعادلی برخوردار بوده که بهعنوان جوانترین کشور منطقه شناساییشده است. بااینحال علیرغم رشد کلیهی شاخصهای اقتصادی (در سال 1395 رشد اقتصادی از 1.1 در صد به 2.2 افزایشیافته است) که منجر به بهبود وضعیت اقتصادی مردم نسبت به سالهای گذشته شده است. اما از طرفی رشد جمعیت در این کشور رو به کاهش است که این خود نوعی نیرنگ بزرگی به همراه دارد؛ سازمان ملل در سند چشمانداز افغانستان اعلام نموده است که جلوگیری از بارداری زنان این کشور در سال 2008 م، 15% و در سال 2012م، به 21% رسیده است. اما جالبتر از آن این است که درصد جلوگیری این امر باید در سال 2020م به 60% کاهش یابد.
- رشد اقتصادی شرطی
بررسیها نشان میدهند که پس از بکار آمدن دولت جدید، افغانستان از یکسو رشد بیسابقه اقتصادی را نسبت به سالهای گذشته داشت است که رشد اقتصادی آن در سال 2009 به 21% رسید، از سوی دیگر تقریباً 80% بودجه سالانه این کشور توسط کشورهای خارجی و بیشتر آن توسط ایالاتمتحده آمریکا تأمین میشود. سیاستمداران دستنشانده در این کشور سعی بر این دارند تا این بودجهها صرف کارهای غیر بنیادی شود؛ زیرا این امر باعث میشود که اقتصاد افغانستان متکی به کمکهای اقتصادی خارجی باشد نه متکی به صنایع داخلی. این خود موجب ایجاد بزرگترین معضل در این کشور است. کمکهای اقتصادی کشورهای خارجی مسبب این است تا افغانستان به نحوی برده و غلام کشورهای حامی باشد؛ بدین معنی که دیگر افغانستان استقلالیّت در تصمیمگیریهای امور سیاسی که منافع ملّی کشور را تأمین کند را ندارد؛ ناگزیر آن سیاستی که کشورهای حامی خواستار عملی ساختن آن هستند را در تمامی امور موردنظر، عملی نماید. در غیر اینصورت با قطع و تحریم حمایتهای اقتصادی، این کشور با بنبست عظیمی مواجه میگردد. ازجمله مهمترین تأثیرات مخرب این موضوع، با خروج آمریکا و ناتو در سالهای 2013 الی 2015 نمایان گردید؛ رشد اقتصادی این کشور در سال 2014 از 2.2% به 1.2% کاهشیافته و به صفر نزدیک گردید.
- ایجاد شکاف طبقاتی (بحث شیعه و سنی، اکثریت و اقلیت اقوام و بهتر و بدتر بودن آنها)
یکی دیگر از راههای که قدرتهای سلطهگر ازجمله آمریکا از آن بهطور احسن استفاده میکنند، ایجاد شکاف طبقاتی در جامعه است؛ منظور از ایجاد شکاف طبقاتی در این مقاله، ترویج و تزریق بحثهای شیعه و سنی، اکثریت و اقلیت اقوام و بهتر و بدتر بودن آنها نسبت به قوم دیگری. با بررسی و تعمق حوادث غیرانسانی و غمانگیز گذشته هدف این موضوع (ایجاد شکاف طبقاتی) بهوضوح مشخص میگردد. انتحاریهای که بهخصوص در محافل و اماکن مذهبی صورت گرفت، هدف، ایجاد بیشتر شکاف فکری و اعتقادی در جامعه است (بحث شیعه و سنی). الحمدالله، بیشتر بادانش و بینش عالمانه و عملکرد عقلایی مردم ازجمله علمای کرام، نقشهی دشمن منتفی گردید. حال دشمنان این مرزوبوم ازیکطرف با اعمال طرح ناامن سازی مناطق شیعهنشین، سعی بر این دارد تا مردم را علیه دولت بشوراند و دولتی که نیز در دستان آنها به نحوی قرار دارد، در مقابل اولاً اقدامی نمیکند و ثانیاً بعد از مدت معیّنی که هدف خود را اعمال نمودند، اقدامات نسبی را علیه شورشیان انجام میدهد؛ زیرا با این امر، آتش قیام مردمی را علیه خود، باسیاست و تدبیر خاموش میکنند. از طرف دیگر، با تبلیغاتیکه مردم تشیع روزی سردمداران این مرزوبوم میشوند- یا حقوق بیشتر، مربوط به اقوامی میشود که در اکثریت قرار دارند و یا قومی نسبت به قوم دیگری ارجحیت دارد، اذهان عمومی را تخریب و عدهی را احساساتی نموده که سرانجام باعث دگرگونی جامعه شده است. درنتیجه این امر موجب میگردد تا ضمن بی زار شدن مردم از حکومت و فضایی که جامعه را در تنگنا قرار داده است، ناگزیر خواستار حضور کشورهای بهظاهر قدرتمند ازجمله آمریکا برای تأمین امنیت این مرزوبوم شوند.
شاید برای عدهی این سؤال مطرح شود که هدف بنده، ترغیب مردم به قیام است. در جواب این سؤال باید گفت که بله هدف قیام مردمی است، اما قیام فکری؛ از بین بردن تعصبات درونی و هدف قرار دادن پیشرفت و ترقی کشور و استفاده از ظرفیتهای فراوان ملّی به نفع جامعه. به نظر من، جامعهی که در آن قیام فکری صورت نگرفته باشد، سرانجام هر نوع قیامی منجر به شکست میشود؛ کما اینکه در قیام علیه شوروی، افغانستان آنرا تجربه کرده است. بنابراین، تمام اموری که یک جامعه را فرامیگیرد ناشی از اذهان مردم آن جامعه است. اگر مردم افغانستان با اغماض تعصبات درونی خویش، باهدف پیشرفت جامعه، دستدردست هم نهند و از ظرفیتهای ملّی این کشور بهطور احسن به نفع جامعه استفاده نمایند، آنگاه همهی مشکلات این کشور بهسرعت و با مرور زمان حل خواهد شد.
نویسنده: "سلمان دولتیار"